یادداشتهای دخترانه یک نوجوان

ساخت وبلاگ

از همه دوستانی که به صورت ارسال نظر به من لطف دارن و به طور مرتب وبلاگ من را می خوانند واقعاً ممنونم. برای خودم خیلی جالبه که این وبلاگ این قدر پربیننده شده. من یک وبلاگ دیگر دارم که با نام و اسم خودم می نویسم و همه بچه های مدرسه و ... هم می شناسنش، اون وبلاگ بازدیش از این که بدون نام می نویسم کمی کمتره !

می دونین، خواننده صداقت و شفافیت را دوست داره، من تو اینجا که اسمم نیست، خیلی بی پرده و شفاف می نویسم، مثلاً وقتی احساس تنهایی می کنم و دلم یه همدم می خواد، الکی قیافه نمی گیرم که مثلاً «ورود پسر ممنوع» یا از این حرفهای الکی و غیرواقعی.

اما خب تو وبلاگ خودم که نمی تونم همه چیز را راست بگم. اونجا باید با همین تعارفات الکی برخی چیزهای واقعی تو دلم را مخفی کنم ! به هر حال نوشتن تو این وبلاگ بخش لذت بخشی از زندگیم شده !


یادداشتهای دخترانه یک نوجوان...
ما را در سایت یادداشتهای دخترانه یک نوجوان دنبال می کنید

برچسب : خصوصی, نویسنده : نوجوان dokhtarane بازدید : 717 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1391 ساعت: 3:43

چرا این قدر قیمتها رفته بالا ؟ من دیگه هیچی نمی تونم بخرم ! مسیر خونه تا مدرسه همیشه 600 تومان هزینه داشت، تازگیا باید 1200 تومان بدم ! یعنی 2400 تومان روزی ! اگه در ماه 20 روز هم برم مدرسه 48 هزار تومان هزینه داره برام !

امروز یه ماشین سوار شدم، رانندش می خواست باهام دوست بشه ! بدبختی یه دوست پسر هم نداریم که بیاد برسونتم ! هزینه هام کم بشه !

یادداشتهای دخترانه یک نوجوان...
ما را در سایت یادداشتهای دخترانه یک نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نوجوان dokhtarane بازدید : 919 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1391 ساعت: 22:12

برای من اصلاً قابل قبول نیست که دوستم مونا، این قدر فوتبال را دوست باشه، به نظر یه جوری می خواد ادای پسرها را دربیاره، خب این فوتبال چیه آخه ! پرسپولیس و استقلال ! نمی فهمم والا ! برای من که اصلاً جذابیتی نداره !

یادداشتهای دخترانه یک نوجوان...
ما را در سایت یادداشتهای دخترانه یک نوجوان دنبال می کنید

برچسب : فوتبال, نویسنده : نوجوان dokhtarane بازدید : 737 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت: 6:29

 تو خیابان داشتم برمیگشتم به سمت منزل که، یک آقایی که اصلاً هم خوش پوش نبود، اومد سمتم و گفت چند دقیقه می شه وقتتان را به من بدهید. خبرنگار شبکه خبر بود.

گفتم آره ! ذوق مرگ هم شده بودم !

گفتش روسری را درست کنید، گفتم باشه

بعد گفت، اگر آرایش را پاک کنید، ممنون می شم، گفتم من آرایش ندارم، می گفت چرا داری، لبها، گونه ها ... کلی اصرار داشت که من آرایش دارم. من از دبیرستان آمده بودم، کلاً هم آرایش نداشتم !

آخرش گفتم ببخشید، من منصرف شدم، نمی خوام وقتم را به شما بدهم ...

یادداشتهای دخترانه یک نوجوان...
ما را در سایت یادداشتهای دخترانه یک نوجوان دنبال می کنید

برچسب : آرایش, نویسنده : نوجوان dokhtarane بازدید : 769 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1391 ساعت: 3:01